هیچستان

ساخت وبلاگ

حتی حاضر نشد حرفهایم را بشنود ببیند کیستم گفت نمی خواهم  گفت نمی خواهم حتی با او آشنا شوم  عشق ای یگانه منجی من هنوز به تو ایمان دارم با آنکه ندارمت من عشق را تجربه کردم و ایمان آوردم که عشق تنها ریسمان بشریت است که نجات دهنده اوست  یک و نیم سال گذشته اش از نخواستنش و ۱۲ سال از عشقش پی نوشت : نگذار زخمهایت تو را به ادمی که نیستی تبدیل کند  فرشته خانم روزی این نظر را برایم نوشتی و ساده از کنارش گذشتم و امروز زخمی که معشوق به من زد از من ادمی دیگری ساخته است آدمی که روزی تمام تز هایم ، آنتی تزش بود  پی نوشت ۲: دوباره نوشتم ولی دنبال دنباله نگرد که  ،من بی من ، سرگردانم                                                                                         (ع ن مجهول)     + نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۷ساعت 23:24&nbsp توسط مجهول   |  هیچستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 1 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 11:14

تمام شد 

دیگر شعار نخواهم داد 

دیگر هذیان نخواهم گفت 

این آدم ها ارزش هیچ چیز را ندارند و خود یکی از این آدم هام

به من چه که کودکی زیر سوز سرما دست فروشی می کند تا جیب دیگری را پر کند 

به من چه که زنی خود را می فروشد تا شکم بچه اش را سیر کند 

به من چه که پدری شرمنده شود 

من در خود مانده ام 

من وامانده ام

من...

اه لعنت بر این من 

لعنت بر این من لعنتی 

لعنت بر این مردمان لعنتی 

لعنت 

دیگر نخواهم نوشت 

وبلاگ پایان کلمه یک آغاز بیهوده

هیچستان ...
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:28

در اوج سیاهی پاکی هیچ پیداست بنگر روشنایی شهر آلوده نسیان انسان است بنگر که در روشنایی شهر  سیاهی دامن مادری بحر نانی پیداستاری سیاهی "هیچ" بهتر از روشنایی شهر است بنگر که در روشنایی شهر سیاه مشق کودکان در خیابان ها نوشته می شودو ان سوتر سیه صورتی می خواند  شعر نوروز را تا سیاهی دل کودکانش را نبیند بنگر که در سیاهی شهر هیچ ذهن پریشانی هذیانش را شعر نمی نامد که شعر آواز سیاهی های شهر است                                                   (ع ن مجهول)+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:52&nbsp توسط مجهول   |  هیچستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 10 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 23:20

ای دختر مهتاب به کدام سو بنگرمکه زلف گیسوی تو انجا باشد که روشنایی از توست و من ، خود تاریکیمای دختر مهتاباین چه رسم است که روشنایی شهری تو باشی و دل من سیاه مشق روزگارش را  در ظلمت بنویسد این چه رسمیست که بودن من نبود تو و بود تو نبود من باشد    (ع ن مجهول)این چه رسمیست.....+ نوشته شده در  شنبه هشتم مهر ۱۳۹۶ساعت 0:18&nbsp توسط مجهول   |  هیچستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 15 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 23:20

تو اوج ناامیدی تو اوج پوچی همیشه یه چیزی هر چند خیلی دور ، هر چند خیلی دست نیافتنی درونم بوده که به زندگی پایبندم می کرده یا بهتر بگویم تنها چیزی بوده است که فکر می کردم و فکر می کنم می تواند انسان را نجات بدهد و آن عشق است همیشه ترس داشته ام ترس اینکه اگر عشق ، اگر معشوق مرا رد کند چه بر سرم خواهد آمد عشق الهی یا هر چه اسمش را بگذارید ظرفیت بالایی می خواهد ، ایمان می خواهد باید کوشید هیچستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : خودِ, نویسنده : 4hicho بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 16:30

او:ما که باز هم امید داریم

من:من که دیگر امیدی ندارم

او : اگر امیدی نباشد باید دفن شوی 

من: زیر آوار آرزوهایمان دفن شده ایم 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 23:40  توسط مجهول   | 
هیچستان ...
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : دفن,شدن,فقط,زیر,خاک,نیست, نویسنده : 4hicho بازدید : 18 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:41

برای زندگی کردن به پول نیازمندیم 

برای به دست اوردن پول به کار 

و چه عجیبست حکایت کار کردن برای فرار از زندگی و کشتن وقت 

و چه تلخ است بی کاری با طعم گس زندگی 

پی نوشت : دنبال چند روز تعطیلی برای تجدید قوا بودم ولی فراموش کرده بودم تن خسته به از ذهن پریشان و یک دنیا سوال بی جواب است

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 0:13  توسط مجهول   | 
هیچستان ...
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 4:04

تو اوج ناامیدی تو اوج پوچی همیشه یه چیزی هر چند خیلی دور ، هر چند خیلی دست نیافتنی درونم بوده که به زندگی پایبندم می کرده یا بهتر بگویم تنها چیزی بوده است که فکر می کردم و فکر می کنم می تواند انسان را نجات بدهد و آن عشق است همیشه ترس داشته ام ترس اینکه اگر عشق ، اگر معشوق مرا رد کند چه بر سرم خواهد هیچستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 4:04

چرخه این چرخه لعنتی  خسته ام ، خسته خسته از این پوچی از این تهی بودن خسته از اینکه هر چیز را خواستم نشد ، نخواست خسته ام از این دردی که باعث شد نجنگم برای تنها چیزی که فکر می کردم نجات دهنده است نمی خواهم ناخدا شوم نمی خواهم ناخدا باشم می خواهم کمی مثل ادم های معمولی زندگی کنم می خواهم ولی نمی توانم هیچستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 4:04

متروکه ، خالی ، تهی بلاگفا دارد متروکه می شود همه رفته اند و این درست در زمانیست که خالی ام و تهی می شوم و می شوم و می شومیادم نیست چند سال پیش بود فکر کنم حدود 10 سالی بگذرد از آن روزها ، شب قدر بود مشهد بودم ، مادرم هم مشهد بود ، حالش خوب نبود شب قدر بود ساعت 12 شب زدم بیرون رفتم حرم امام ، قالی ه هیچستان ...ادامه مطلب
ما را در سایت هیچستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hicho بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 4:04